«دورانِ کرونا برای اهالی هنرهای نمایشی، زمانِ بازاندیشی در فلسفۀ نمایش است»
«اصغر نوری» مترجم، کارگردانِ تئاتر و مدرس دانشگاه در گفتوگو با روابط عمومی انتشارات «روزبهان» گفت: «همیشه باور دارم وقتیکه اجرا تعطیل میشود ما باید روی نظریه تمرکز کنیم و حتی به این سؤال اصلی فکر کنیم که چرا تئاتر کار میکنیم؟ و به عنوان مثال خودِ من به این پرسش پاسخ بدهم که چرا میخواهم تئاتر اجرا کنم؟ و مخاطب من کیست؟ در واقع وقتی ما نمیتوانیم تئاتری اجرا کنیم، شاید بهتر بود که «مرکز هنرهای نمایشی»، هماندیشیهای منسجم و گستردهای راجع به تئوری تئاتر برنامهریزی میکرد تا بیشتر به فهم فلسفی نسبت به تئاتر بیندیشیم.»
زهرا علیپور: این روزها گزارۀ «بشر همواره نشان دادهاست که در سختیها میتواند با هر بحرانی به نحوی کنار بیاید» به جملۀ دستفرسودی در فضای مجازی برای دلگرمی گذار از دورانِ کرونا تبدیل شدهاست. میدانیم که نحوِ این کنارآمدن در اقشارِ برخوردار، طبقاتِ مختلف و افرادِ کمتربرخوردار متفاوت بوده و زمانی هم حیات آنها را نشانه رفتهاست!
مسئلۀ کرونا امروز جزء ثابتِ بحرانهای انسانی است که از بازتعریفِ صاحبانِ سرمایه برای بقا تا سادهترین رفتارِ بینفردیمان را تحت تأثیر قرار دادهاست. کافیست به تراکمِ استفاده از کلیدواژههای مربوط به «کرونا» توجه کنیم تا جدیتِ مسئله برایمان بازتفسیر شود: تولید کلیدواژههای «دوران کرونا»، «پساکرونا» و مناسباتِ آن که تنها چند ماه از تولدشان در ساختارِ زبانی جهان میگذرد امروز به شکل عمیق و تکرارشوندهای در گفتوگوهای روزانهمان، صفحاتِ جستجوگرهای اطلاعات، رسانهها و حتی واگویههای رانندگان تاکسی بازتولید میشود.
شاید ادعایی بدیهی باشد که هرگز نتوانیم جهانی بدون کرونا را متصور شویم! اما این تصورِ ترسناک تا آنجا که در اذهانمان به زبانی طنز یا سوررئال به واکسنِ احتمالی که قرار است کشوری «نجاتدهنده» برای جهان بسازد، نگاهی مشکوک داریم.
گویی امروز به این باور قطعی رسیدیم که حتی اگر بتوانیم با تدافعی مخیل، جهانِ «یوتوپیکی» را بدونِ کرونا، تصور کنیم، در زیستِ روزمرهمان و در اولین واکنشِ بینفردیمان خطراتِ «کووید-19» را به خود یادآور میشویم.
دقیقاً این یکی از بزنگاههای پدیدارشناختی است که انسانِ منزوی مدرن را به هنر و تولیدات آن برای گذرانِ روزگار سوق میدهد؛ چیزی که انسانها در دورانِ قرنطینه در آن توافق داشتند: فیلم دیدن و کتاب خواندن؛ اما پُرواضح است که کرونا از تولیداتِ هنری هم دور نبوده و تأثیرات خود را به نحوی در تولیدکنندگان محتوای هنری گذاشتهباشد.
با این تفاسیر، گفتوگویی با «اصغر نوری» مترجم، کارگردان و مدرس دانشگاه تنظیم کردیم تا از تأثیرات کرونا در زیستِ فردی و بینفردی او و کار تولیدِ علم چه نگارش و ترجمۀ کتاب، چه در حوزۀ تدریس بپرسیم و در بخش آثار هنری بهطور خاص از وضعیت ِسالن تئاتر مطلع شویم:
1_میدانیم که امروز چه مطلوب ما باشد یا خیر، کرونا در زندگی ما تأثیر گذاشتهاست، برای تعمق در این امر، فکر میکنید در زیستِ بینفردی شما در قالبِ یک مدرس دانشگاه یا مترجم چه تغییراتِ ماهوی ایجاد شدهاست؟
در تمام دنیا، کرونا زندگی فردی تقریباً همۀ افراد جهان را تغییر دادهاست و حتی میتوان گفت کرونا نظمِ زندگیها را به هم زدهاست. گرچه خوشبختانه بخش قابلتوجهی از افرادی که مبتلا شدهاند بعد از مدتی با مداوا بهبود مییابند اما بههرحال زندگی ما، زندگی قبل از کرونا نیست.
بخشی از این تغییرها به مشاغل مربوط میشود؛ به این معنی که میتوان گفت همۀ شغلها یا آسیبِ جدی دیدند، تعطیل شدند یا از روی اجبار، تغییرهای اساسی در روند آن کار ایجاد شد.
راجع به من هم در شکلگیری یا ارائۀ کار در حوزههایی که در آن فعالیت میکنم، تغییراتی به وجود آمدهاست؛ من در سه حوزۀ تئاتر، ترجمه و تدریس در دانشگاه فعالم. دربارۀ دانشگاه، این ترم هم مثل ترم قبل، کلاسها به شکلِ آنلاین برگزار میشود و بااینکه من سعی میکنم در کلاسهایم، تدریس حالتی از گفتوگو و مکالمه داشتهباشد، بدیهی است که بعضی از کلاسهای عملی مانند قبل برگزار نشود. راجع به کلاسهای تئوری هم شاید شیوۀ ارائۀ مدرس تغییر نکردهباشد، ولی مسلماً ارتباطی که در کلاسِ درس، پیشتر میانِ مدرس و دانشجو وجود داشت، عملاً ممکن نیست.
حوزۀ دیگری که بیشتر از هر چیزی زمانم را در زندگی به آن اختصاص میدهم و بهنوعی آن را شغل خودم میدانم، ترجمه است؛ روند کار ترجمه در دورانِ کرونا تغییر زیادی نکرده اما بههرحال ارتباطهایم با ناشرها و جلساتِ حضوری با آنها کمتر شدهاست و فقط جلساتِ ضروری برگزار میشود؛ با اینهمه، کار ترجمه، کارِ تنهایی است و کرونا تغییر زیادی در این کار به وجود نیاوردهاست.
2_ علاوه بر بحثِ تولید علم، شما سالهاست که در خلق و آفرینش اثر هنری نمایشهایی را کارگردانی کردهاید، با توجه به اینکه صحنۀ تئاتر یک «پرفورمنس» ِ میان «خودِ» تولیدکنندۀ نمایش و «دیگری» تغذیهکنندۀ هنر است، کرونا چه تغییراتی در روندِ تولید این هنرِ نوپا در ایران _که در یک دهۀ اخیر توانست مخاطبهای خاص خود را پیدا کند_ ایجاد کردهاست؟
میان فعالیتهایی که انجام میدهم، حوزۀ سومی که خیلی دستخوش تغییر شدهاست، فعالیت من در تئاتر است. از چند سال پیش، با گروه تئاتر88 حداقل یک بار در سال یکی از ترجمهها یا نوشتههای خودم را اجرا میکردیم. امسال هم قرار بود یکی از نمایشنامههای خودم را در تماشاخانۀ «ایرانشهر» اجرا کنم؛ اما از اسفند سال گذشته، برنامههای اجرایی این تماشاخانه بهم ریخت؛ اجراها به حالت تعویق درآمدند و تماشاخانه تعطیل شد. وقتی دیدیم نوبت اجرای ما مشخص نیست و وضعیت اجرای تئاتر نامعلوم است، کمکم با اعضای گروه به این نتیجه رسیدیم که بهتر است امسال اجرایی نداشته باشیم.
البته، طی ماههای گذشته، گروههایی با تلاش زیاد، چراغ تئاتر را روشن نگهداشتهاند که این کار قابلتحسین است، به جسارت و فداکاری این گروهها احترام میگذارم. اجرای تئاتر در شرایط فعلی، دو مشکلِ اصلی دارد: اول حفظ سلامتی اعضای گروههایی که در این شرایط خطرناک باید چند ماهی را صرف تمرین و اجرا بکنند و دوم، مسئلۀ سلامت تماشاگرانی که باید برای تماشای نمایش به سالنها بیایند.
3_ در مصاحبههایی با خبرگزاری گفتید که دورانِ قرنطینه میتواند از جهتی برای مترجمها مفید باشد. فکر میکنید چه راهکارِ عملی دیگری برای بهتر شدنِ کیفیتِ این دوران میتوان در نظر داشت؟ که در زیستِ فردی خودتان هم تجربه شدهباشد.
در این دوره، علاوه بر کار مستمر ترجمه، بیشتر مشغول مطالعۀ متون نظری در حوزۀ تئاتر هستم. این متون اغلب به زبان فرانسه هستند و بیشترشان را از سالها پیش داشتم و فرصت نکردهبودم بخوانمشان. فکر میکنم وقتی اجرا تعطیل میشود، باید روی نظریه تمرکز کنیم و حتی به این سؤال اصلی فکر کنیم که ما، چرا تئاتر کار میکنیم؟ شاید زمان مناسبی باشد که خودِ من به این پرسش پاسخ بدهم که چرا میخواهم تئاتر اجرا کنم؟ و مخاطب من کیست؟ شاید بهتر بود در شرایط فعلی، «مرکز هنرهای نمایشی»، هماندیشیهای منسجم و گستردهای راجع به تئوری تئاتر برنامهریزی میکرد تا بیشتر به فهم فلسفی نسبت به تئاتر بیندیشیم.
4_ بهطور خاص شما در ایران به فردی پیشرو در معرفی و ترجمۀ آثارِ «آگوتا کریستوف» معروف شدهاید. فکر میکنید «طنز سیاه» در ادبیات فرانسه و تأثیر زبانی آن در جذابیتِ داستان چطور تحلیل میشود؟
بین کارهایی که من از ادبیات فرانسه به فارسی ترجمه کردم، بیشتر کارهای «آگوتا کریستوف» دیده شدهاست؛ اولین ترجمهام از آثار کریستوف به سال 88 برمیگردد؛ رمان «دفتر بزرگ». آن سال بورس مرکز فرهنگی «پروهلوسیا» در کشور سوئیس را برنده شدم و طی اقامتی یکماهه در خانۀ مترجمان «لورن»، ترجمۀ «دفتر بزرگ» را شروع کردم. یکی از اتفاقهای خوب این اقامت، دیدار با آگوتا کریستوف در شهر «نوشاتل» بود که منجر به گفتوگویی شد که در انتهای کتاب «دفتر بزرگ» و در سال 90 چاپ شدهاست. از این سال به بعد، رفتهرفته همۀ كتابهاي كريستوف با ترجمۀ من در نشر «مرواريد» منتشر شدند: رمانهاي «مدرك»، «دروغ سوم» و «ديروز»، مجموعۀ داستان «بیسواد و فرقي نميكند» و مجموعۀ شعر «ميخها». اين شش كتاب، كل كارنامۀ ادبي آگوتا كريستوف هستند. هشت نمايشنامه هم دارد كه بهزودی با ترجمۀ من در دو جلد منتشر خواهندشد.
در آثار آگوتا كريستوف، بيشتر از هر چيز سبك نوشتن را دوست دارم؛ جملههاي موجز و مينيمالی كه در كمال سادگي بسيار تأثیرگذارند. آگوتا كريستوف، آگاهانه از يك امتياز ويژۀ ادبيات كه همان گزارشِ درون شخصيتهاست، استفاده نميكند. او دنياي بيرون و كنشهاي شخصيتها را طوري روايت ميكند كه خود مخاطب، دنياي درون آنها را كشف كند. او با تمركز روي مضاميني چون تنهايي، تبعيد، بيريشگي، جنگ و هويت، دنياي خشن و ويرانگري ميسازد كه هيچ مخاطبي نميتواند به آن بيتفاوت بماند. طنز ظريف و گزندهاي هم دارد كه خاص خودش است و باعث ميشود تلخي آثارش براي مخاطب قابلتحمل شود. همه اين خصوصيات، از ويژگيهاي مهم ژانري در ادبيات جهان هستند كه خيلي به آن علاقهمندم؛ ژانر «طنز سياه».
در اين ژانر، نویسنده یک تراژدی، یا وضعیت سخت و ناگوارِ انسانی را با زباني طنز و با خلق موقعيتها و شخصيتهاي ساده و بعضاً دستوپاچلفتي روايت ميكند. در واقع شما زمان خواندن آثار اين ژانر، هم ميخنديد و هم عمق فاجعه را لمس ميكنيد. ادبيات فرانسه، نويسندههاي بزرگي دارد كه در اين ژانر نوشتهاند و مينويسند و من چند سالي است كه تلاش ميكنم اين نويسندهها را در ايران معرفي كنم. از «مارسل امه» و «آگوتا كريستوف» گرفته تا «ژوئل اگلوف» و «ژان پل دوبوآ» و چند نويسندۀ ديگر كه در آينده آثارشان با ترجمۀ من منتشر خواهندشد.
5_به گفتۀ اعضای تحریریۀ نشر «روزبهان» در حال ترجمۀ کتابی از «وجدی معود» هستید. کتاب «ساحلی» از مجموعۀ کدام کتابهای معود است و به شکل خاص، راجع به سبکِ نگارشِ این نویسندۀ لبنانی_فرانسوی چه ویژگیهای ممتازی دیده میشود؟
يكي از پروژههای ترجمهای که اکنون در حال انجامشان هستم، ترجمۀ نمایشنامۀ «ساحلی» نوشتۀ وجدی معود است که به آخر رسیده و در مرحلۀ بازخوانی است.
وجدی معود یکی از معروفترین چهرههای تئاتر فرانسه است که علاوه بر نمايشنامهنويسي، بازیگري خوب و کارگردان بسیار معروفی است. او اصالت لبنانی دارد و به خاطر فضای جنگزدۀ آن کشور، وقتی 8 سال داشت با خانوادهاش به فرانسه مهاجرت كرد و پس از مدت كوتاهي به كانادا رفت و در ايالت فرانسهزبان «كبك» ساكن شد. براي همين، نمايشنامههايش را به زباني نوشته كه تركيبي از زبان محاورۀ پاريس و كبك است، همين موضوع، كار مترجم را سختتر ميكند. در ترجمۀ «ساحلي» به اصطلاحهايي برخوردم كه بعضي از دوستان فرانسويام هم بلد نبودند، اين اصطلاحها از كوچههاي كبك آمدهاند. نمايشنامۀ «ساحلی»، جلد اول یک چهارگانه است که طي بيش از دو دهه نوشته شدهاست و وجدي معود بين اين چهار نمايشنامه، آثار ديگري هم نوشته و به روي صحنه بردهاست.
داستان اين چهار نمايشنامه ارتباطي به هم ندارد اما مضمون هر چهار اثر، پيوند خوني، خانواده و تراژدي خانوادگي است، جلد دوم اين چهارگانه، «آتشسوزيها» است که با ترجمۀ استاد من، جناب آقاي دكتر محمدرضا خاكي در نشر روزبهان منتشر شدهاست. «ساحلي» و دو نمايشنامۀ ديگر، «جنگلها» و «آسمانها»، با ترجمۀ من از همين نشر منتشر خواهدشد.