«کرونا و از دست رفتن حضور «دیگری» بهعنوان عاملی اندیشهساز»
ایمان واقفی، مترجم و مدرس دانشگاه، در گفتوگویی با روابط عمومی انتشارات روزبهان گفت: «به نظرم این تصور سراسر اشتباه است که شبکۀ تکنولوژیکی، فنی و تکنیکی همان کارِ پیوندهای اجتماعی را انجام میدهد؛ زیرا پیوندهای اجتماعی با تکیه بر این شبکهها نمیتوانند احضار شوند.
حضور مجدد این پیوندها، به نوعی فیزیکالیتۀ حضور نیاز دارد؛ یعنی دیدنِ دیگری درون تجربۀ زیستۀ گرهخوردهاش با پیکرۀ فیزیکی شهر. این امر، در شهر کرونایی کموبیش از دست رفتهاست؛ یعنی تا آنجا که بشود، انسانها سعی میکنند داخل شهر نروند و از خلال این پنجرههای الکترونیکی با هم تعامل میکنند.»
زهرا علیپور: امروز با مرور در دسترسترین منابع خبری روزانه، میتوان ادعا کرد با نوعی اتفاق جمعی بر آسیبشناسی، کنکاش و تعمق بر تبعاتِ کرونا مواجهایم که تحلیلهایی را دائم بهروزرسانی میکنند؛ تحلیلهایی راجعبه نابودی حیات و جانها، ابعاد اقتصادی و خسرانهای جبرانناپذیرِ مالی برای دولتها و ملتها، «بیشپزشکیشدن» جامعه و…
به سخنی دیگر، با تعداد روزافزونِ افرادی مواجهایم که به نحوی راجعبه تبعات کرونا و برساختههای جامعۀ پس از آن تحلیلهای مفصلی در فُرمهای مختلف تولید میکنند یا در حالتِ تقلیلیافتهاش، از منظر تخصص یا جهانبینی خود، جهانِ پس از «پاندمی» -یا بهطور دقیقتر، جهانِ دائم منطبقشونده با کرونا- را تحلیل و تصور میکنند که چه مناسبات و تغییرهایی در مفاهیم کلانِ روابط بینفردی، دین و جامعهشناسی الهیات و کنشهای اجتماعی ایجاد کردهاست. در بررسیهای جزئیتر، کرونا خشونتهایی مخفی در روزمرگیمان را عیان کرد که تا پیش از آن، به واسطۀ شلوغیهای ناشی از جهانِ غیرایستا، امکان بروز نداشتند یا با آن بهعنوان نوعی عادت برخورد میشد.
کتابها، متنها، مونولوگهای تکنفرۀ میلیونها فرد از دریچۀ دوربین تلفنهای همراهشان، گواهی میدهد که ما در معدود زمانهای تاریخی قرار گرفتهایم که با تولید محتوا و تحلیل توأمان با انزوای اجباری انسانها مواجهایم.
یکی از محورهای ثابتِ این محتواها، دانشگاه است. در فهرستِ فضاهای آموزشی، دانشگاه بهعنوان جدیترین ساختار آکادمیک، خود را در کنار مدرسه، نقطۀ ثقلِ این نوع توجهها قرار دادهاست؛ چراکه دانشگاه در تاریخ پیشینی خود از تلاقی علم و گفتوگو ظهور کرده و بقا یافتهاست که البته در این یادداشتِ مختصر در پی بررسی جایگاه دانشگاه نیستیم، اما میتوان به پرسشهای وسیع در این حوزه اندیشید که آیا دانشگاه با هویتهای چندگانهاش از ماهیتِ دانشجو، فعالهای دانشجویی یا همان قشرِ مطالبهگر دانشگاه، قرار است هویتهای اصیل خود را از کانال دریچههای مجازی بازتولید کند؟ آیا امکان بروز و ظهورش از این چارچوب و استانداردهای مکانیکی ممکن است؟ یا دانشگاه و بهطور کلی فضای اندیشه، فقط برای بقای خود میجنگند؟ و به قول «تقی آزاد ارامکی» در سهگانۀ «گفتاری دربارۀ کرونای ایرانی»، قرار است در سیلابِ این ترومای جهانی، «جهان وارونهای» بازتولید شود که فقط در پی بقاست؟ علاوه بر اینها و در ساحتی وسیعتر، با ازدسترفتنِ تعاملِ بینفردی شهروندان، میتوان شهر را هم در ساختاری مجازی بازحاضر کرد؟
برای پاسخ به این سؤالها و پیرو مصاحبههایی با اهالی مطالعه -که زیستِ کتابمحور دارند- این بار با «ایمان واقفی»، مترجم، پژوهشگر مطالعاتِ شهری و مدرس دانشگاه گفتوگویی ترتیب دادیم تا از او، هم راجعبه هویت جدیدِ دانشگاه و شهر و هم تغییر ماهوی زیست حرفهایاش در دوران کرونا سؤالهایی بپرسیم.
1_متأسفانه با تأثیر گریزناپذیرِ کرونا در زندگی ما، فکر میکنید در زیستِ بینفردی شما در قالبِ یک دانشپژوه و مؤلف _که تولید خلاقِ هنری دارد_ چه تغییرهای ماهوی نسبت به قبل از این دوران، ایجاد شدهاست؟
ابتدا سعی میکنم، راجعبه کرونا و زندگی شخصی خودم صحبت کنم و پس از آن، نسبت خودم را با این مسئله و با حوزۀ مطالعات شهری، روشن خواهمکرد.
دربارۀ تأثیر کرونا بر تجربۀ تدریس من در دانشگاه، باید بگویم که کرونا در میانههای ترمی اتفاق افتاد که جلسههای اول و دوم آن در حال برگزاری بود و و درنتیجه، به تعطیلی و درواقع مجازیکردن کلاسها انجامید.
چند ماه کلاسها را به امید موقتیبودنِ وضعیت، متوقف کردم. اما وقتی متوجه شدیم امیدی به بازگشایی دانشگاه نیست، کلاسها بهطور کلی مجازی شدند.
تجربۀ من از کلاسهای مجازی، تجربۀ خوبی نبود، چراکه فکر میکنم کلاسهای مجازی بسیاری از قابلیتها را ندارند؛ مثل دورهمنشستنهایی که قرار است در آنها راجعبه مباحثی فکر شود و مباحثه شکل بگیرد. درواقع فضای مجازی، امکانهای یک کلاس حضوری با مکالمههای چهرهدرچهره را ندارد. به سخنی دیگر، «دینامیکی» که «ماتریالیسم»ِ حضور با خود به همراه دارد، هرگز در کلاسهای مجازی احضار نمیشود.
2_بهطور جزئیتر، این ماتریالیسم حضور را در کیفیت کلاس حضوری و مجازی چهطور تفکیک و تحلیل میکنید؟
دربارۀ اهمیت این دینامیک «مادیت» حضور برای مباحث و موضوعات ِاندیشهای، کمی روشنتر توضیح خواهمداد. در کلاس مجازی، با سازوکارها و بسترهای تکنولوژیکی -که امروزه فراهم شدهاند- امکانِ مناظره، مباحثه و مجادلۀ نظری از کلاسِ درس دریغ شدهاست.
درواقع، بستر این جهان مجازی، ما را به سمتِ بازسازی یا تکرار نظامِ آموزشی کلاسیک استاد-شاگردی سوق میدهد؛ همان نظام آموزشی که ما نسلهای جوانتر، دستکم چند صباحی سعی میکردیم از آن فاصله بگیریم.
این نیاز به تعامل و گفتوگو، در کلاسهایی با موضوع علوم شهری، علوم اجتماعی یا بهطور کلی علوم انسانی، بیشتر احساس میشود.
این مناسباتِ استاد-شاگردی، کلاس درس را به فضایی تقلیل میدهد که در آن، استادِ همهچیزدانی، دانش را به شاگردانش هِبِه میکند، و در طرف دیگرِ این تعامل هم شاگردانی وجود دارند که به معنای دقیقِ کلمه به دانش«آموز» و نه دانش«جو» تبدیل شدهاند.
کلاس حضوری و فرم فیزیکی آن، بهطور کلی از دست رفت؛ همان نحوۀ چینشِ صندلیهای کلاس، امکانِ پریدن وسطِ حرفها و رفتوبرگشتهای مختص کلاس حضوری. همۀ اینها چیزی بود که برای من بهعنوان مدرس، گوهرِ آموزش محسوب میشد و دیگر امکان اجرای آن نبود.
درواقع کلاس برای من، فقط به خواندنِ مطالب، دیکتۀ آن به دانشجویان و آزمونِ پایانِ ترم محدود نمیشد. کلاس برای من بیشتر رفتوبرگشتی بود برای یادگیری؛ نهفقط یادگیری دانشجو. وقتی دانشجویان نکتههایی را با پیشداشتهها و معلوماتشان میگفتند، من هم یاد میگرفتم. از این رو، امکان یادگیری برای منِ مدرس هم از بین رفت. با کلاس مجازی، من به کسی تبدیل شدم که نیمساعت یا چهل دقیقه بحثی را از موضعی بالاتر ارائه میدهد و آن حضور و ارتباط چشمی با بچهها را از دست دادهاست. الآن فقط با تعدادی اسم و تصویر الکترونیکی پشت مانیتور مواجهام. از این جهت، آن دینامیک ناممکن شد؛ اینکه بتوانی در لحظه ایدهای را درمیان بگذاری و به مُداقه در باب آن بپردازی.
۳– اگر بخواهیم این قاعده را با دو عنصر هویتسازِ دانشجو در داخل و خارج از کلاس درس تحلیل کنیم، فکر میکنید چه مؤلفههایی در آموزش مجازی از بین رفتهاست؟
بخش دیگری که در دوران کرونا از جهتِ ساخت و نظام آموزشی از دست میرود، فضای دانشگاهی است؛ چیزی که من خیلی به آن تأکید دارم و تجربۀ شخصی خودم از آموزش است.
ببینید، درواقع در دوران دانشجویی، من بیش از اینکه از کلاسها، سرفصلهای درسی و ارائۀ اساتید یاد بگیرم، از آن فضاهای بینابینی یا مرزی در دانشگاه یاد گرفتم؛ در بوفۀ دانشگاه، میزهای ناهارخوری و حیاط دانشکده که در آن جمعهایی شکل میگرفت. اتفاقاً آنجا جمعهای غیررسمی دوستانهای ساخته میشد که از مناسباتِ رسمی دانشگاه و مناسباتِ استاد-شاگردی از بالا به پایین فاصله میگرفت. آنجا فضایی بود برای طرح و نقد مباحث یا به شکلی دقیقتر، صیقلدادنِ اندیشه.
درواقع فضای آموزشی با جمعهای کتابخوانی، نشستهای غیررسمی و با بحثها و مجلههای دانشجویی به وجود میآید.
در دوران کرونا این فضای آموزشی را با تمام شرح و بسطش از دست دادیم.
4_ در ساختاری کلیتر، با ورود به حوزۀ مطالعات شهری، این بار افراد بهعنوان شهروند با بازتعریف یا فقدان چه مؤلفههای ماهیتی روبهرو میشوند؟
برای پاسخ، بهتر است در مقیاسی وسیعتر به مسئله نگاه کرد. بهتر است خودِ مسئلۀ اندیشیدن را در دوران کرونا، محلِ بحث قرار دهیم و راجعبه آن بیندیشیم. برای این پژوهش، از استعاره یا تجربۀ یونان باستان شروع میکنم.
در یونان باستان، شهر یا «پولیس»، مکانی بود برای جمعشدن، استدلالکردن، حرفزدن و تصمیمگیری دربارۀ سرنوشتِ شهر و موضوعاتی که قرار بود ساکنین شهر راجعبه آیندۀ خودشان تصمیمگیری کنند. پولیس، در مقابل خانه (ایکوس) تعریف میشد که محلی برای بازتولیدِ فردی یا تولیدمثل به شمار میآمد. جالب است بدانید که در یونان و روم باستان، واژۀ «زیستن» یا «زندگیکردن» به لحاظ لغوی معادلِ «بودن در کنار انسانهای دیگر» است؛ یعنی تعریف آنها از زندگی در «پولیس»، چیزی نبود جز بودن در کنار دیگران.
این همان چیزی است که درواقع در دورانِ کرونا بازهم در مقیاسی وسیعتر و این بار نه در ساختار فضای آموزشی و نهفقط از منظر آموزش، ترجمه یا تدریس، بلکه به لحاظِ زیستِ شهری در حال از دسترفتن و تهیشدن است!
درواقع چیزی که شهر را شهر میکند، همین بودن در کنارِ دیگران است. اما چیزی که در وضعیت کرونایی با آن مواجهایم، درواقع در ساحتهای مختلفِ شهری در حالِ تهیشدن از معناست، زیرا انسانها نباید در خیابانها باشند و باید برای محافظت از جانشان، خود را در خانه حبس کنند. اما درعینحال، وقتی ما شهر را از این مواجهه و رویاروییها تهی میکنیم، درواقع زندگی شهری و آن کیفیت و شهریتِ زندگی اجتماعی را از دست دادهایم. از شهریت فقط آن اجزاء کالبدی و مادیاش بر جای میماند.
برای نمونه، به نظام آموزشی «شاد»محور برای دانشآموزان مدرسهها بنگریم. با اینکه کلاسِ درس نداریم و دانشآموزان کنار هم نمینشینند، اما در شبکۀ مجازی شاد آموزش میبینند.
از این نکته غافل میشویم که شرایط امکان ِ آموزش فقط به وسایل ارتباطات جمعی متکی نیست. آن دورهمنشستنهای بچهها در مدرسه و آن آموزش غیررسمی که از رهگذر بازیکردن و درگیرشدن با یکدیگر فراهم میشد، نقش مهمی در موضوع آموزشی کودکان و نوجوانان بازی میکرد.
5- بعضی از مترجمها معتقدند در این دوران امکان اندیشه با صرفهجویی در دیدارها، راحتتر میسر میشود. شما فکر میکنید این امکان یا فرصت برای اهالی مطالعه میسر میشود یا اینکه اندیشه در انزوا رخ نمیدهد؟
عدهای تصور میکنند تولید اندیشه به این شکل است که ما در خانه بنشینیم و پشت میز تحریرمان شروع کنیم به خواندن، نوشتن و سپس انتشارِ آن. تصورمان از اندیشه، یک انسان پشتمیزنشین تنهاست که در دنیای خودش سخت مشغول اندیشیدن است. اما درواقع اینطور نیست.
اندیشیدن، به بستری اجتماعی نیازمند است؛ بستری که جز از رهگذر بودن در کنارِ دیگری، رویارویی و مواجهه با او محقق نمیشود. درواقع رکن رکین اندیشه، شرط امکان آن است؛ شرطی که از خلال مجاورت و همنشینی انسانها میتواند حاصل شود. به سخن دیگر، این اصطکاکِ حضور انسانها در کنار هم است که میتواند اندیشهای را تولید کند. اندیشه بدون این بستر ِاجتماعی بدون همنشینی گروهها و افرادی به وجود نمیآید که با پیشزمینههای متفاوتِ قومی، جنسیتی، نژادی و زبانی میتوانند ایدههایشان را به محک نقد بگذارند و مجادله کنند.
اما در دوران کرونا وقتی این کنارهمبودن از ما گرفته شود و دیگر امکان بازسازی و بازحضورش نباشد، آن بستر اجتماعی از دست رفتهاست.
این وضعیت در زندگی شخصی من هم وجود دارد. درواقع من هم فضاهایی لازم دارم که بعد از خواندنِ یک کتاب، نوشتنِ یک متن یا ترجمهاش، با «دیگری» درمیان بگذارم و وقتی این فضا از ما دریغ شود، در کنار مسائل دیگری که مطرح کردم، به این نتیجه میرسیم که شهریت یک شهر از دست رفته و صرفاً کالبدِ فیزیکیاش باقی ماندهاست.
پیوندهای اجتماعی هم مانند اندیشه از همین قضیه پیروی میکنند. نمیتوان به اتکا و کمکِ شبکههای الکترونیکی و فیبر نوری، پیوند اجتماعی را بازسازی کنیم؛ شبکههای اجتماعی که در غیابِ آن شبکههای پیوستارِ اجتماعی قرار است انسانها را به هم متصل کنند. پیوند اجتماعی، مادیتی میخواهد که چیزی بیش از این سیگنالهای الکترونیکی جاری در فیبرِ نوریست.
از این رو، به نظر من، این تصور سراسر اشتباه است که شبکۀ تکنولوژِیکی، فنی و تکنیکی همان کارِ پیوندهای اجتماعی را انجام میدهد؛ زیرا آن پیوندهای اجتماعی با اتکای این شبکهها نمیتوانند احضار شوند.
حضور مجدد این پیوندها، به نوعی فیزیکالیتۀ حضور نیاز دارد؛ یعنی دیدنِ دیگری درون تجربۀ زیستۀ گرهخوردهاش با پیکرۀ فیزیکی شهر. این امر در شهر کرونایی کموبیش از دست رفتهاست؛ یعنی تا آنجا که بشود، انسانها سعی میکنند داخل شهر نروند و از خلال این پنجرههای الکترونیکی با هم تعامل میکنند.